در سال 1926، مو وان چینگ خاکستر مادرش را به خاک چین بازگرداند. به بهانه تسلیم شدن به پدرش، انگیزه واقعی مو وان چینگ یافتن دلیل واقعی جدایی والدینش و مرگ برادرش است. در همین حال، یک کودتا در میان ارتش شانگهای رخ می دهد و تان ژوانلین که زمانی مظلوم بود، به فرماندهی جدید نیروها برخاست. با این حال، علیرغم اقتدار جدیدش، او همچنان خود را در حال راه رفتن روی یخ نازک می بیند. خو گوانگ یائو، پسر فرمانده یو چنگ، مردی است که مورد احترام و تحسین بسیاری است. با این حال، او از جنگ قدرت در عرصه سیاسی بیزار است. یک برخورد تصادفی به مو وان چینگ، تان ژوان لین و شو گوانگ یائو اجازه می دهد تا با یکدیگر دوست شوند. مو وان چینگ به منظور حفظ جایگاه خود در خانواده مو، عمداً به شو گوانگ یائو نزدیک می شود و از حمایت او برخوردار می شود. در همین حال، تان ژوان لین در کنار مو وان چینگ برای بررسی یک پرونده قدیمی که مربوط به خانواده مو است، کار می کند. این سه نفر با هم مبارزات مرگ و زندگی را پشت سر می گذارند و در نهایت به اهمیت حفاظت از کشور در روزهای پر فراز و نشیب پی می برند.
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت می‌کند.